۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

ميني پست !

اين جوريا كه بوش مياد اين روزها اصلاً نمي تونم روي موضوع خاصي تمركز كنم و فكر جالبي از توش دربيارم اما براي اين كه نوشتن يادم نره چند تا موضوع رو كه در اين مدت به نظر خودم جالب ميومده و يادداشت كرده بودم تا در زمان مناسب سراغشون برم ، رو براتون بازگو مي كنم ! چون ميدونم كه اگر قرار بود از اينا چيزي دربياد تا حالا اومده بود پس همون بهتر كه تا خيلي نخ نما و كهنه نشدن اصل مطلب رو بگم و خلاص !!! :
1. اوليش اين كه در اين مدتي كه من زياد از نرم افزار ورد مايكروسافت نسخه 2007 استفاده مي كنم متوجه موضوع جالبي شدم كه نمي دونم توي نسخه هاي قبلي هم هست يا نه ؟ داشتم لغت نمي دونم چي رو تايپ مي كردم كه تصادفاً تبديل به الله شد و من ديدم برخلاف قاعده معمول و فونتي كه من استفاده مي كردم اين لغت به شكل زيباتري تغيير پيدا كرد و تكميل شد يعني حتي از فونتي كه من استفاده مي كردم زيباتر و برام جالب بود كه طراحان نرم افزار جهت احترام به مشتريان و كاربران نرم افزار به نكاتي چنين ريز و كوچك توجه دارند .
2. Today's fortune: Society prepares the crime: The criminal commits it : اين جمله در پروفايل اوركات من به عنوان فال روز اومده بود و خيلي با معني بود مخصوصاً براي جامعه ما كه من هميشه معتقدم خودآگاه يا ناخودآگاه نمي خواهد نقش خود در ارتكاب جرائم را بپذيرد و ازير بار مسئوليت همه به نحوي شانه خالي مي كنيم و نتيجه ...
3. به نقل از بي بي سي فارسي : دو سال پیش نتيجه يک نظرسنجی در آمريکا نشان داد که آمريکايی ها در باره خانواده سيمپسون بيشتر اطلاعات دارند تا در باره اولين متمم قانون اساسی آمريکا.
اين يكي ديگه واقعاً طنزه و جالب اما جهت پاك كردن جنبه طنز اين خبر و آگاه كردن شما از مفهوم خوابيده در پس اين خبر نكته ديگري را به شما گوشزد مي كنم و آن اين كه همين چند سال پيش بود (متأسفم كه منبع خبر اين بار يادم نيست ) كه در نظرسنجي همانند بالادرصد بالايي (بالا نه به معني اكثريت بلكه به معناي نسبي ) از مردم فرانسه معتقد بودند كه زمين مركز عالم است و خورشيد و ديگر كرات عالم به دور آن در گردشند !
بله اين اخبار بارها به من گوشزد كرده است كه در قضاوت هاي خود از جامعه و انتظاراتم بايد عامه مردم و سطح آگاهي ها و دانش و انتظارات آن ها را نيز در نظر بگيرم ، كه البته بارها ناديده گرفته ام ، زيرا عامه مردم هرگز با آن تصورات ايده آل و سطح بالاي آكادميك قشر تحصيل كرده مطابقت ندارند و در خيلي از موارد همين سطح توقعات و آمادگي عامه است كه جهت گيري هاي كلي حركات و اقدامات اجتماعي را معين مي كند ، پس انتظارات سطح بالا و ناپخته خود ما را در گرداب قضاوت نادرست گيرانداخته و به بيراهه مي برد . و نكته ديگر اين كه اخبار بالا وضعيت ملل پيشرو و فرهيخته جهان اولي را نشان مي دهد واي به حال جامعه جهان سومي ما كه گرفتار هزار و يك خرافه و مشكل و معضل انديشه و منطق مي باشد ، پس تو خود بخوان حديث مفصل ... حالا بعضي از دوستان ميان و انتظار دارن كه حركات فمينيستي و برابري حقوق زن و مرد در جامعه ، رابطه بين دموكراسي و حكومت و ... بايد به راحتي پذيرفته بشه ، منم موافقم اما فكر كنين كه يكي از همين موضوعات مورد نظرسنجي مشابهي مانند مثال هاي بالا در كشور عزيز اسلامي ما قرار بگيره ! خودتون به جواب هاش فكر كنيد و كمي در مورد انتظاراتتون واقع بينانه تر بينديشيد ...
بگذريم دارم نااميد مي شم !

۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه


صادق هدايت ؟
من هميشه شيفته ي صادق هدايت بوده ام و جرقه ي آن زماني زده شد كه من بدون آمادگي لازم براي فهم اثري چون بوف كور كه به صورت كاملاً اتفاقي به آن برخورد كردم ، به خواندن آن دست زدم و همان پاراگراف اول كافي بود تا براي هميشه خود متن و نويسنده ي آن چون حكاكي برروي سنگ ، در ذهنم حك شود . وقتي اثري جاودان مي شود كه در طول زمان غباركهنگي بر آن ننشيند و احساسات و عواطف انساني و مشكلات پيش روي او را به گونه اي فارغ از اثر زمانه و وراي آن بيان كند . بگذريم ، چندين بار به نوشته هايي درباره ي او برخورده ام از مصاحبه اي با دكتر ماشاالله آجوداني درباره كتاب وي (تحليل جامعه شناسانه ي وي از بوف كور و ميهن پرستي به نام " هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم ") گرفته تا خاطرات بزرگ علوي از دوران دوستي با وي و ...
بي گمان علاوه بر آثار هدايت ، نحوه زندگي و به خصوص خودكشي وي هم همواره محل انديشه بوده است . آن چه كه ابتدا حساسيت من را برانگيخت آن بود كه آيا نويسنده اي مثل هدايت اگر هويتي نه ايراني و بلكه آمريكايي داشت اما با فضايي مانند فضاي همين زندگي خود روبرو مي شد دست به خودكشي مي زد ؟
اصولاً چنين فرضي تنها براي پرداختن به كشمكش هاي ذهني من ايجاد شد و بر اين پايه كه فرض محال ، محال نيست ! آن چه براي من مطرح بود يك واكنش اجتماعي بود كه ميان اين دو فرهنگ به گونه هايي كاملاً متفاوت روي مي دهد . اصولاً ملت ما ( و حتي خيلي از ملل جهان سومي ديگر ) در برابر كنش حاصل از معضلات و مشكلات رويكردي منفعلانه داريم . بله ما هنگامي كه در برابر مشكلي بيش از ظرفيت خود قرار مي گيريم به اصطلاح وا مي دهيم ! و از رويارويي با آن پرهيز ميكنيم و به هرچه پيش آيد خوش آيد دل خوش مي كنيم . براي اثبات گفته هاي خودم شما را به كتاب هاي تاريخ و هم چنين كتاب جامعه شناسي نخبه كشي نوشته ي علي رضاقلي ارجاع مي دهم . به عنوان يك نمونه بارز و آشكار و براي آن كه عدم آوردن دليل براي سخنم به نبود آن تعبير نشود به حمله ي مغول به ايران اشاره مي كنم كه ملت ضعيف ما به جاي ايستادگي و اتحاد در برابر آن قوم عقب مانده به گواهي تاريخ گردن به بندگي ، خفت ، ذلت و حتي مرگ نهاد تا كتب تاريخ ضخامتي بيش تر داشته باشند وقتي از شقاوت ها و قساوت هاي آن ها ياد مي شود .
اما درست برعكس ملت ما آمريكايي ها و حتي اكثر ملل بزرگ و داراي تاريخ اروپايي در همان موقعيت ها هيچ گاه تسليم حوادث و جريان روزگار نشده و دست از مبارزه نكشيده اند و به جاي گردن نهادن به تقدير بادآورده سعي در نگارش آن به دست خود را داشته اند ( يادآوري مي كنم روند كلي تاريخ آن ها را مد نظر قرار مي دهم و نه اشخاص و حوادث مقطعي ) . از مقاومت مردم اسپانيا در مقابل اشغال اعراب كه 800 سال (اگر اشتباه نكنم ) طول كشيد اما سرانجام حتي به قيمت قرباني كردن عصمت و شرف دختران خود از زير بار ننگ تر بندگي اعراب رهايي يافتند و يا همين امروز در انتخابات آمريكا خانم كلينتون با تمام هجمه ي تبليغاتي و فشار رواني كه بر روي خود به خاطر شكست در چندين انتخابات مقدماتي حزب دموكرات از آقاي اوباما رقيب سياه پوست خود ، داشت اما با ايستادگي مثال زدني در انتخابات سه شنبه ي بزرگ حيات خود را هر چند بسيار شكننده در صحنه تضمين كرد و با لبخند پيروزمندانه اي كه زد پيروزي اراده و فعل خواستن را ثابت كرد و حتي همين حالا هم كه با فشار براي بركناري روبروست به مبارزه ادامه ميدهد و مگر به زور از خر خود پياده شود ( خر اين جا مثل ايراني نيست و اشاره به نماد حزب دموكرات دارد كه خر مي باشد) .
بگذريم . به بحث اصلي خود برگرديم . بله آن جا بوديم كه فرض كرديم اگر صادق هدايت هويتي ...
بله شايد هدايت خودكشي نمي كرد و مي ماند و با جهل و تيرگي حاكم بر جامعه خود مبارزه مي كرد تا شايد از اين روزنه روشنايي حاصل شود و نه اين كه صحنه را خالي كند به طوريكه هيچ تأثيري بر جامعه نداشته و ندارد .
در اين جا اشاره مي كنم كه اين قياس در اوايل مقدمه اي شد براي تفكر من در خصوصيات جامعه ي ايراني كه خود نيز عضوي از آن هستم و بدون شك از آن متأثرم . با رسيدن به اين نقطه كمي به خود و سير تفكرم شك كردم چرا كه سخت مي توان تصور كرد كه صادق هدايت نيز آن چنان باشد كه من يا اكثريت جامعه هستيم زيرا تفكرات او كه حداقل در نوشته هايش و در شيوه زندگيش جريان دارد مرا وادار به تعمق بيشتر كرد . انساني همچون هدايت به گواهي نوشته هايش ، گفتار دوستان و تاريخ شخصي بود دقيق و متفكر كه به خصوص در تاريخ ايران مطالعه كرده بود و از خصوصيات جامعه خويش به خوبي آگاه بود ، او دردها و ايرادهاي جامعه ي خويش را مي شناخت و آن را در نوشته هايش به خوبي تصوير مي كرد . و از ديگر سو او در طول زندگي به خوبي ثابت كرده بود انسان ترسويي نيست زيرا همين بس كه از خانواده ي خود بريده بود و تمام مزاياي زندگي در مسير از پيش تعيين شده را پشت سر نهاده بود . كمتر پيش مي آيد كه انساني تا بدين حد از آزادگي برسد كه به مقام ، ثروت و جيفه ي دنيوي پشت كند و به كم بسازد اما آزاد بيزيد . او در نوشته هايش نيز همچنان بدون واهمه به هجو و نقد جامعه مي پرداخت كه خود كاري مهم و ماندگار بود . چنين انساني نمي بايست با آن چه كه من فرض كردم يكي باشد گرچه خصوصياتي كه براي جامعه خود متصور شدم نادرست نيست اما مصداق آن نمي بايست او مي بود . اما پس او چرا خود را كشت ؟
اين سؤالي است كه همچنان پابرجاست . اينجا و در مرگ اين نويسنده ي بزرگ ما به مايه هايي فلسفي و فكري برميخوريم كه مرگ او را از سايرين جدا مي كند . وي همواره سعي در آگاه سازي جامعه از وضعيت موجود و سراشيبي سقوط و نزول اخلاقي آن داشت و نااميد از پذيرش و فهم پيام خود از سوي جامعه دست به اين خودكشي زد . وي با اين خودكشي و حذف خود از صحنه ي اجتماع كه در مورد او به گونه اي با نام او پيوند خورده است كه با شنيدن نامش ناخودآگاه به ياد آن ميفتيم سعي در دوباره سازي همان پيام هميشگي را داشت و از سوي ديگر در شرايطي كه مي دانست زنده ي او ناديده گرفته مي شود با مرگ خود آن را از سايه بيرون آورد و براي هميشه همچون سيلي به گوش جامعه ي بي هويتي زد كه هر وقت سراغ از او مي گيرد ناگزير به تفكر و تدبر در حال خود باشد . با رسيدن به اين سطح از آگاهي به مورد ديگري برخوردم كه آن را در مرگ هدايت بي تأثير نمي بينم و آن گسست بين كليت جامعه ي ايراني و روشنفكران و طبقه بالادست فكري آن است . به عبارت ديگر ما در همين جامعه كم نداريم انسان هاي فرهيخته و تأثيرگذار كه گاه در جهان نيز شهره و محل رجوع هستند . چه در هنر ، چه در سياست ، چه در اقتصاد و چه در موسيقي و ... بي گمان شما هم كه مخاطب من هستيد در هر كدام از اين زمينه ها نام هايي را در ذهن داريد . با قاطعيت عرض مي كنم كه اين نام ها نه اندك و نه انگشت شمارند بلكه به نسبت جمعيت ما اقليتي ممتاز را تشكيل مي دهند كه در كشورهايي همچون كشور ما كمتر مانند آن ها يافت مي شود . معضل اساسي كه در پايان تمام اين بحث ها براي من قامت كشيد همين بود كه ما جامعه و اين قشر ممتاز را چه مي شود ؟ چرا جامعه ي ما از چنين منبعي بهره اي نمي برد ؟ در صورت استفاده از استعدادهاي بالقوه اين قشر ممتاز چه پيشرفت ها كه مي تواند نصيب جامعه بحران زده ما شود . و برعكس گسست و جدايي بين اين قشر و كليت جامعه به خصوص از انقلاب مشروطه به بعد چه ضررها و خسران ها كه براي جامعه ي ما در پي نداشته است كه بارزترين آن همان شكست مشروطه است كه در زمان خود و با توجه به خواست ها و اهدافش در تاريخ و صحنه آن زمان جهان ممتاز بود . اين كه چرا اين گسست ايجاد شد و يا از كدام طرف (جامعه – قشر ممتاز ) جريان يافته است باشد براي بعد اما مي خواهم اين نكته را بگويم كه اين فاصله موجب قطع رابطه و در نتيجه بي مخاطب ماندن قشر ممتاز جامعه شده است كه همين بي مخاطبي مي تواند پايه ي نااميدي و بدبيني باشد . اين بدبيني و نااميدي قابل چشم پوشي نيست به خصوص وقتي كه در موضوع هدايت به آن مي انديشيم . وقتي او نااميد از اصلاح جامعه و بدتر از آن بدون شنونده مي ماند چنان بدبين مي شود كه ناگزير براي جلب توجه جامعه به سوي خود دست به حذف خود مي زند تا شايد اين واقعه سرمنشأ تغيير باشد . او حتي اگر مي دانست شنونده دارد شايد به چنين اقدامي دست نمي زد . اصولا خودكشي شيوه اي براي جلب توجه است و وقتي انساني مانند هدايت به گواهي تاريخ با برنامه ريزي قبلي حتي دست به سفر به آن سوي دنيا براي اقدام به آن مي زند حتماً حاوي پيامي است كه در اين جا سواي پيام آن گواهي اين واقعيت تلخ تاريخي است كه اجتماع معاصر ما از ارتباط با نخبگان خود چه خودآگاهانه و ناخودآگاهانه امتناع دارد و سرانجام اين عدم ارتباط نيز يك چيز بيش تر نيست و آن عقب افتادگي از قافله فكري و عقب افتادن از آگاهي موجود در جامعه و خواب آلودگي آن چه اين اجتماع از ظرفيت فكري خود بهره نمي برد است .
نكته : نتونستم ازين كوتاه تر بنويسم اما فكر كنم اين موضوع ارزش و الزام بايسته رو براي اين كار من داشت ...

۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه

مهران مديري


اين بار موضوع زياد توي ذهنمه اما انتخاب سخته ! چند نفر از دوستانم به من تذكر دادند كه طولاني مي نويسم و مي خواهم خودم را محك بزنم ببينم مي توانم ... اصلاً اين حرف ها به چه درد شما مي خورد باز به كژراهه رفتم ، ببخشيد .
اول همانطور كه قول داده بودم تصميم داشتم از مهران مديري بگويم اما اين روزها به راحتي درباره ي او و كار جديدش نوشته شده است و انصافاً حق مطالب خيلي جاها ادا شده است پس نوشتن من چندان مطلب تازه اي نخواهد بود ، فقط مي ماند اين مطلب كه اين روزها هربار كه سردار رادان در تلويزيون ظاهر مي شود من بي اختيار به ياد سريال مهران مي خندم و اين خود نشان دهنده تأثير مثبت كار اوست و همچنين قدرت طنز كه در همين نكته نهفته است و آن هم نماياندن ايرادات و اشكالات به صورت غير مستقيم و غلو شده است . اين نكته به طنز قدرتي مي بخشد كه حتي در جايي مانند كشور عزيز ما كه آزادي بيان اصولاً ... مي توان شايد به راحتي رفتارهاي نادرست ، عوامانه و غير منطقي ارباب قدرت را نقد كرد . و اما نكته ي ديگري كه باعث افسوس من است همان ايراد كلي اي است كه در ساختارهاي مختلف جامعه ما نهفته است و آن عدم وجود ساختار باز براي رقابت و فعاليت است ؟! اين نكته چه ارتباطي با مهران دارد ؟ عرض مي كنم : گمان مي كنيد كه آيا كس ديگري از هنرمندان ما توانايي و نفوذ لازم براي ساخت و نمايش چنين مجموعه اي را دارد ؟ بله همانطور كه شما هم احتمالاً با من هم عقيده ايد ، نه ! اين جواب منفي به توانايي ها و شايستگي هاي ديگر هنرمندان ما برنمي گردد بلكه به آن جا برمي گردد كه شخصيت مهران مديري در محيطي قرار گرفته است كه آگاهانه يا ناآگاهانه به قدرت و نفوذ خاصي دست يافته است كه به او مجال پياده سازي ايده هاي خود را در دايره اي وسيع تر از ديگر هنرمندان مي دهد كه به احتمال قريب به يقين ديگر هنرمندان نمي توانند با او به رقابت بپردازند ( من در استعداد مهران و توانايي هاي او شكي ندارم ) . و اين موضوع حتي مي تواند به ضرر خود او تمام شود زيرا كه وقتي رقيبي در كار نيست شما نه تنها از خود محك درستي نداريد بلكه حتي ممكن است به توانايي هاي بالقوه ي خود به خوبي آگاهي پيدا نكرده و به رشدي كه شايسته ي شماست و مي توانيد ، دست نيابيد . من افسوس اين وضعيت را براي مهران مي خورم ...
در مورد آن جنبه هاي روزمره كار مهران شما به راحتي و حتي بدون جستجو در اينترنت به اطلاعات مفيد و كافي دست پيدا كنيد به همين جهت من ديگر صحبت نمي كنم . همين جا اين پستم را تمام مي كنم و حرف هاي ديگر را در پست بعدي مي زنم تا رعايت اختصار شده باشد .
نكته : من همين الان مشغول نوشتن پست بعدي هستم و در اصل باز هم زياد حرف زدم اما سر خودمو گول زدم و حرف هام رو دو تكه كردم !!!