۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

دل نوشت

«تصدقت شوم . الهي قربانت بروم ، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آينه قلبم منقوش است . عزيزم ، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشي در پناه خودش حفظ كند . (حال) من با هر شدتي باشد مي گذرد ولي به حمدالله تا كنون هر چه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم . حقيقتا جاي شما خالي است . فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد . صد حيف كه محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره عالي بچسبد ... ايام عمر و عزت مستدام ، تصدقت ، قربانت ، ... »
خيلي تعجب كردم از اين متن به اين معني كه انتظار همچين چيزي رو نداشتم . مي خوام بببينم شما مي تونيد نويسنده متن زيباي بالا رو حدس بزنيد يا نه ؟! گرچه از شيوه نگارش و لغات به كار رفته مي شه حدس زد چندان امروزي نيست اما مي دونم كه نمي تونيد حدس بزنيد و اسم نويسنده رو كه به جاي سه نقطه پايان متن قرار گرفته بوده براتون مي نويسم :
روح الله موسوي خميني (خطاب به خديجه ثقفي همسرش)
نكته : متن فوق از شماره 49 مجله شهروند امروز مورخ يكشنبه 12 خرداد 1387 صفحه 50 برگرفته شده است .