۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

سفارت خانه مجازی یا ...!!!

خوب ازون جا که نه وقتش هست و نه حوصله باید بگم که ایده سفارت خانه مجازی آمریکا واقعا ایده ی ابتری بود و معلوم نیست استرتژیست های کاخ سفید با چه آنالیزی به سمت چنین طرحی رفتن و در یک دام ناخواسته گرفتار شدند. سوای این که به نظر من اوباما علی الخصوص با توجه به وعده های انتخاباتیش مبنی بر ایجاد رابطه با ایران ضعیف عمل کرده و در اکثر موارد سیاست هاش با ناکامی روبرو بوده و تنها موفقیتش در این زمینه ادامه همون راهی بوده که آمریکا از روز اول چه با یک رییس جمهور دموکرات یا جمهوری خواه رفته و همانا بیش تر کردن فشار تحریم بر ایرانه نتونسته جبهه تازه ای خلق کنه! این بار اگر نگیم به دام جمهوری اسلامی افتاده باید گفت خودش رو گرفتار کرده. همچین چیزی در عرف دیپلماتیک جایی نداره و خوب برای مردم ایران هم فایده ای نداره! اگر واقعا سفارت خانه است دیگر نباید مردم ایران برای کسب ویزا آواره کشورهای همسایه باشن و اگر هدف اطلاع رسانی هست که حتی یک صفحه فیس بوک ناقابل هم میتونست همین کار رو انجام بده. میرسیم به این که میخواستن به نحوی فضای بسته درون ایران رو نشون بدن که خوب این سوال پیش میاد که به کی!؟ به مردم توی ایران یا به بقیه دنیا!!! دیگه کی هست که از این فضا بی خبر باشه... همچین ایده ای از لحاظ برد و منفعت سیاسی من یاد همین سخنرانی های سالانه رییس جمهورمون میندازه که دل بسته شاید مردم دنیا به راه راست هدایت شن. آقای اوبامای عزیز شما با فرصت سوزی در مدت ریاست جمهوریتون چه به بهانه درگیری در جنگ عراق، چه به بهانه بی طرفی در مدت اعتراضات ریاست جمهوری ایران، چه به بهانه اولویت یقینا مبهم و مه آلود بهار عربی در یک سال اخیر ایران رو در مقامی پایین تر از درخور شایستگیش در دید سیاسیتون قرار دادید و مشخصا اول از همه به ضرر خودتون عمل کردید. یعنی واقعا کسی توی کاخ سفید نبود که بتونه کمی ایده داشته باشه و بگه به جای این ایده بی مغز سفارت مجازی بیایید پیشنهاد ایجاد سفارتی واقعی در ایران رو بدیم!؟؟؟ با وجود عزیزان درون ایران به یقین پاسخی منفی دریافت میکردید اما این کجا و آن کجا؟ و بر فرض محال اگر پاسخ مثبت بود در نبود تمامی افاضات و اطالات حداقل یک فرصت برای صحبت بر سر مشکلات بینهایتتون پیدا میکردید و بدون دخالت هزار تا مترجم بیسواد از جمله ترکیه و اروپا و بریتانیا میتونستید سر یک سفره باهم مکالمه کنید...

واقعا که!؟

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

تو خوبی، و این همه اعتراف هاست

اخیرا با دختری آشنا شدم که حقیقتا در تمام زندگیم حتی در رؤیاهام فکر نمی کردم روزی باهاش برخورد کنم. دختری زیبا، مهربان، ساده و بی آلایش و راستگو که خلق و خویی بسیار شبیه خودم داشت. خوشحال بودم و با این ایمان نیم بندی که دارم فکر می کردم دنیا به من رو آورده. فکر می کردم فرصتیه که نباید از دست بدم و باید به هر نحوی شده دلش رو به دست بیارم. اما من، من بی ایمانم. من بی اعتقادم و خوب همون نیم بند ایمانی که گفتم همه چی رو خراب کرد!
و این دلیل نوشتن این حرفا اینجاست. من می خوام چیزی رو بگم که تا حالا هرروز باهاش برخورد داشتم اما عادت کرده بودم و نمی دیدیمش! مثل خیلی چیزای دیگه. اما الان دوباره یه تلنگر ساده من رو متوجه این ایراد بزرگ کرد. ایرادی که در جامعه ما وجود داره و شاید بخش بزرگی از مشکلات ما در حال حاضر ازون سرچشمه می گیره و من و شما حواسمون بهش نیست...
ما نمی تونیم با همدیگه همزیستی داشته باشیم! ما تحمل دیگری رو که عقاید متفاوتی داره نداریم! ما همه چیو باهم قاطی می کنیم. انسانیت و انسان بودن رو با دین و مذهب و سیاست و ... که همگی اعتقاداتی شخصی هستند و حد و مرز اون ها نباید تأثیری روی ارتباط انسانی ما باهم داشته باشه قاطی می کنیم و همدیگرو طرد می کنیم.
می دونید اونی که این همه برای من مهم بود به من چی گفت !؟ و چرا من رو پس زد !؟ اون به من گفت چون من نماز نمی خونم و به حجاب اعتقادی ندارم نمی تونه با من باشه. و من به هیچ عنوان نتونستم بهش ثابت کنم که حجاب اون، نماز خوندن اون و اعتقادات اون ضرری به من نمی رسونه و مشکلی نیست و من به خاطر این ها نیست که دوستش دارم، بهش احترام می ذارم و می خوام کنارش باشم. نتونستم ثابت کنم که محبت من، صداقت من، و احترامی که براش قائلم به نماز خوندن اون و مذهب اون ربطی نداره. من نتونستم بهش ثابت کنم می تونم و می تونیم کنار هم باشیم و از بودن باهم لذت ببریم بدون این که به اعتقادات شخصی هم توهین کنیم یا باهاش مشکلی داشته باشیم. من نتونستم بهش ثابت کنم که همونقدر که من با مذهبی بودن اون مشکلی ندارم اون هم می تونه با مذهبی نبودن من مشکلی نداشته باشه! و این یعنی تبعیض. من دلایلش رو شنیدم و درک می کنم که خیلی ها نمی تونند در جامعه ما کنار هم زندگی کنند و هم رو تحمل کنند به خاطر دسته بندی های سیاسی یا به خاطر اعتقادات مذهبی و این درد بزرگیه. آیا محبت من، آیا وفاداری من، آیا انسان بودن من در گرو مذهب منه!؟ کی می خوایم از خواب بیدار شیم و بفهمیم داریم اشتباه می کنیم؟ چه کسانی که مذهبیند و غیرمذهبی ها رو طرد می کنند و چه کسانی که مذهبی نیستند و مذهبی ها رو طرد می کنند به یک اندازه مقصرند. من قربانی یک تبعیض شدم و یک حفره سیاه در قلب من به وجود اومد. حفره ای که به من یادآوری کرد من به خاطر اعتقادات شخصیم از داشتن عشق و محبت محروم شدم. حفره ای که یادآور فاصله ست، یادآور جدایی. یادآور این که مذهب نه تنها من رو جذب نکرد که دوباره طردم کرد. و اگر من محروم نمی شدم آیا جذبش میشدم!؟ من نمیگم که اگر به اون می رسیدم عقایدم تغییری می کرد اما با نرسیدنم مطمئنم تغییری نمی کنه. متأسفانه مذهب در جامعه به عامل جدایی انسان ها تبدیل شده و مگر نه این که انبیا برای وحدت روح بشری و یگانگی اون ها با سرچشمه آفرینش اومدن؟
روح بشر حس دوستیه، حس کمک به همنوع، محبت، فداکاری، عشق و این هاست که در همه مشترکه. چیزی که به انسان اصالت و ارزش میده این هاست و نه عقاید شخصی و مذهبی و سیاسی. در همه جای دنیا (نه همه جا البته) فارغ از هر رنگ و نژاد و مذهب و رنگ و لعابی شما رو به صرف داشتن این ویژگی ها انسان می دونند و اما ما خودمون هنوز در رنجیم. چون باور نداریم.
من این حرفا رو می زنم چون این درد رو فهمیدم و بهش دچار شدم. امیدوارم خودم همچین تبعیضی رو در حق کسی قائل نشم. من می دونم و می فهمم که هر دوی ما قربانی تبعیضیم. چه اون که به این خاطر من رو طرد کرد و چه خودم که طرد شدم. مهم نیست، باید این فاصله ها رو برداشت و به جایی رسید که بفهمیم تنها
تو خوبی ،
و این همه اعتراف هاست ...

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

مسابقه


خيلي وقت ميشه كه متوجه يه خاصيت جالب توي روابط آدماي دوروبرم شدم و اونم يه جور رقابته ! وقتي دو نفر باهم آشنا ميشن انگاري دارن ميرن توي پيست مسابقه طوري كه آخرش حتما بايد يكي برنده بياد بيرون و اون يكيو له و لورده كف پيست ببينه آخه اين خاصيت يه مسابقست ، يه رقابت كه در آخر برنده و بازنده داره .
اما يه رابطه كه توش عشق هست يه مسابقه نيست يا اگرم هست دو نفر باهم توي يك تيم هستند و برد و باخت هردوشون يكيه ! اينه اون چيزي كه بودن كنار همديگرو توجيه مي كنه و لذت بخش . اينجوريه كه دو نفر ميتونن باهم بمونن يا حداقل اگر از هم جدا شدن هيچ وقت با نفرت از لحظاتي كه كنار هم بودن ياد نكنن و افسوس تكه هاي كنده شده ي وجودشون رو نخورن . يك رابطه اين جوريه كه دو نفرو به يه سطح بالاتري از درك و رشد ميرسونه . اما برعكس اونجوري كه الان به نظر من مده دو تا آدم با شروع رابطشون درست مثل بازيكناي دو تا تيم رقيب كه دارن گرم ميكنن وارد زمين (رابطه) ميشن . از همون اول هر كدوم مي خواد پوزه ي اون يكيو به خاك بماله و بازيو ببره ! هيچ كدوم واقعا به درد اون يكي نمي خوره ، كمكش نميكنه بي توقع ، بي انتظار ، به خاطر محبتي كه بينشون هست ، برعكس اگرم كمكي مي كنه در اصل به خاطره خودشه ، مي خواد به اون هدف زود گذري كه داره برسه كه حالا يا س/ك/سه يا پوله يا گدايي محبت يا ... اين جوري هيچ وقت از اين رابطه به يه مرحله بالاتر نميري هميشه توي همين پله ي اول ارضاي اميال گير مي كني اين رابطه بايد به اتمام برسه چون يكي توش مي بازه ! يا اعتمادشو ، يا عشقشو ، يا تنشو ، يا محبتشو و ... اين رابطه هيچ وقت نمي تونه براي هميشه ادامه داشته باشه چون خسته كنندست . انرژي گيره و واست نفس نميزاره . اينكه مي گم هميشه فقط احتمال دائمي شدنشو ميگم . يا اگرم فقط نفس بودن و لذت باهم بودن مطرح باشه اصلا خاطره ي خوبي واسه يادآوري به حساب نمياد .
بازنده كه درد از دست داده هاشو ميخوره و برنده مدت كوتاهي سرمست يه پيروزي پوچ ميمونه كه ادامه نداره و تازه اگر خوب بهش نگاهي بندازي ميبيني كه چون باطنن فقط به دنبال ندادن و گرفتن بوده چيزي گيرش نيومده مثل خوردن يك وعده غذاي خوشمزه وقتي واسه يه قراره مهم عجله داري و ديرت شده ، هيچي از مزش يادت نميمونه . توي اين همراهي بايد بدي و بگيري ، تعادل !
چقدر سخته اينو موقعي بفهمي كه به يكي علاقه داري اما از اول اشتباها بازيو شروع كردي و حالا لابد بايد تموم بشه ! خيلي تراژيكه كه دست و پا بزني از اين بازي بياي بيرون ! نميتوني فقط اونو مقصر بدوني چون خودتم مقصر بودي . كاش ميشد بفهميم ! هردوتامون ...

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

جایزه صلح نوبل

این بار دیگه به منم ثابت شد که این جایزه صلح نوبل چیز مزخرفی می تونه باشه ! هر چی چند سال قبل این بسیجیای بیچاره سعی داشتن بگن این جایزه سیاسیه و امپریالیستی ، ما به خاطر شخصیت خود خانم عبادی هر چی گفتن رد کردیم و نفس حرف البته توسط هر دو دسته نادیده گرفته شد اما امسال دیگه گندش دراومد ! آخه اوباما غیر از حرفای انصافاً قشنگی که تا حالا زده در عمل چه کاری کرده که مستحق این جایزه باشه !؟ شاید این جایزه حق ملت و فرهنگ آمریکا باشه که کم کم تمام اون تبعیض های مسخره رنگین پوستیشونو کنار میذارن اما اصلاً به خود اوباما ربطی نداره . تازه لیست جایزه هم که فقط یک یا دو هفته بعد از اومدن اوباما به کاخ سفید بسته شده و توی اون مدت اوباما حتی از پیدا کردن اتاق کارش توی کاخ سفید عاجز بوده چه برسه به حل مشکلات صلح جهانی ! بگذریم لابد 50 سال دیگه گندش درمیاد که این جایزه به چه طرز احمقانه ای به این بابا داده شد .
پ.ن 1 : دوستان البته گمون بد نبرن که بنده انتطار داشتم این جایزه به عمو محمود خودمون برسه :دی
پ.ن 2 : داداشم موقعی که تلویزیون ایران کاملاً بی منطق همین حرفای منو می زد گفت اتفاقاً اگه یک دلیل باشه که این جایزه حق اوباما باشه اینه که این بابا می خواد با ایران از در صلح و دوستی وارد بشه ! کاری که تا حالا کسی ک/و/ن انجامشو نداشته ! و الحق شق القمره ! اگه بشه که دنیا نصفه راه صلحو رفته ! پس حقشه ...