۱۳۸۶ آذر ۲۱, چهارشنبه

محسن نامجو به باب ديلان ، مثل دموكراسي به ... ا


بالاخره محسن نامجو موسيقي دان با استعدادي كه به گونه اي ره صد ساله را يك شبه پيمود از ايران رفت . البته به نظر مي رسد او بر خلاف خيلي هاي ديگر ويژگي هاي لازم را براي طي اين مسير پيشرفت و شهرت داراست و فقط گذر زمان لازم است تا مشخص كند كه مضاف بر تمام آن ويژگي ها توانايي ثبات و ماندگاري در اين جايگاه را دارد و يا مثل همان خيلي ها ...
اما نشريه ي معتبر نيويورك تايمز پس از خروج وي از ايران با او مصاحبه اي انجام داد و با ستايش از استعداد وي ، او را باب ديلان موسيقي ايران ناميده است . نكته همين جاست اينكه باب ديلان چه خصوصيات و ويژگي هايي داشته كه او را به نمادي در فرهنگ معاصر آمريكا تبديل كرده است علاوه بر داشته هاي او به شرايط محيطي و فرهنگي اطراف او هم بستگي دارد . سواي اينكه اين مقايسه چندان بر پايه هاي درستي قرار ندارد مانند ( در جايي ديگر خواندم ) شهرام ناظري و پاواروتي ! آن چه موجب پديد آمدن اين تشبيهات شده است تقليل معناي مفاهيم و نمادهاست ! . پر واضح ! كه كه خالقان تشبيهات فوق تنها با كنار هم چيدن عناصر مشترك از ميان ويژگي هاي اين نمادها ( اگر فرديت آن انسان ها در نظر نگيريم و براي هويت آن ها و اقداماتشان بار معنايي قائل باشيم ) از آن ها در جهت رساندن پيام خويش سود جسته اند . غافل از آن كه اينجا فقط مشتركات بين آن ها ، آن ها را قياس نمي كند . و نه فقط تفاوت هاي بين آن ها اساسي و تعيين كننده است بلكه حتي همان تشبيهات نيز در محيط خود داراي بار معنايي متفاوتي هستند .
غرض آن كه امروزه بيداري و هوشياري ما در دانستن بار معنايي مفاهيمي دگرگون شده كه به گونه اي غلط در جامعه مورد سوء استفاده اند ، الزامي است . يكي از اين مفاهيم واژه ي دموكراسي است . اين كلمه علاوه بر معناي مجرد خود برخواسته از خواستگاهي همچون جامعه ي غرب است و شكل معنايي آن را نبايد جدا از شرايط محيطي فرهنگ و آداب وسنن و خواستگاه آن دانست . ديري نيست كه در كشور ما عده اي از دموكراسي ديني سخن مي گويند . متأسفانه كاربرد اين واژه حتي در دوره ي اصلاحات رواج يافت . براي من اينجا دفاع از دموكراسي غربي يا رد آن و قبول يا رد دين مهم نيست بلكه مي خواهم بگويم بايد ديد دموكراسي در جوامع غربي در چه بستري رشد يافته و رابطه ي آن با دين چيست ؟ تنها پس از آن خواهد بود كه مي توان به تشريح واژه اي همچون دموكراسي ديني پرداخت در غير اين صورت اين واژه ، مجعول ، بي معنا و بي پشتوانه ي فكري و فلسفي خواهد بود . بايد مراقب اين تقليل مفاهيم باشيم كه در رنگ و لعابي خوش ما را گمراه نسازند و حتي در صورت عدم خوشايندمان از آن ها و يا تضاد و تعارض ميان نگرش و ديد ما و آن ها به داشته هاي خود تكيه كنيم . نه اين كه سعي در فريب خود و ديگران داشته باشيم.

۱۳۸۶ آذر ۶, سه‌شنبه

وکيل مدافع شيطان:نگاهی به فيلم مستند وکيل مدافع ترور ساخته باربت شرودر


توضيح : اين روزها با نزديك شدن به كنكور اصلاً فرصت پست گذاشتن ندارم اما خوب هنوز وبگردي مي كنم و طبق معمول كه سري به سايت دكتر پرويز جاهد زدم و اين مقاله ي جالب رو اونجا ديدم . سايت ايشون كه يك سايت مربوط به يادداشت هاي روزانه هست مطالبي كاملاً مربوط به حوزه ي سينما و هنر و ادبيات داره اما نمي دونم چرا فيلتر شده ! پس براي اينكه شما رو هم در حس لذت خودم شريك كنم اين مقاله رو عيناً از سايت ايشون اينجا ميارم . اميدوارم ايشون راضي باشن !
باربت شرودر را اغلب به عنوان فيلمساز داستانی می شناسيم اما او مستندساز توانايی هم هست و هنوز مستند جسورانه ای را که در دهه هفتاد در باره عيدی امين ساخته فراموش نشده است. در فيلم مستند وکيل مدافع ترور(Terror’s Advocate) که روز گذشته در پنجاه و يکمين دوره فستيوال فيلم لندن به نمايش درآمد، شرودر به بررسی يکی ديگر از چهره های مشهور و بدنام سياسی پرداخته است يعنی ژاک ورژس وکيل مدافع پول پوت(رهبر جنايتکار کامبوج)، کلوس باربی(جنايتکار جنگی نازی)، طارق عزيز(نخست وزير صدام)، کارلوس(معروف به کارلوس شغال، انقلابی و تروريست معروف بين المللی)، جميله بوهرد(انقلابی مشهور الجزايری) و بسياری ديگر از چهره های سرشناس سياسی و شورشی جهان که دستگير و محاکمه شدند.
پرونده های دفاعی ورژس متناقض و غير متعارف اند و در ميان مشتريان او از چپ چپ تا راست راست از نظاميان خونخوار و ديکتاتوری چون پول پوت، ادريس ابی(رئيس جمهور چاد)، عمر بونگو(رئيس جمهور گابون)، اسلوبودان ميلاسوويچ(ديکتاتور صربستان) و انقلابيون و تروريست های مشهوری چون کارلوس، جميله بوهرد و انيس نقاش را می توان ديد. ورژس در تايلند از مادری ويتنامی و پدری فرانسوی به دنيا آمد. وی در دانشگاه پاريس در رشته حقوق تحصيل کرد و از همان آغاز جوانی به حزب کمونيست فرانسه پيوست و در فعاليت های سياسی دانشجويی شرکت کرد. در 1949 رئيس انجمن دانشجويان کشورهای مستعمره شد. در سال های مبارزه انقلابيون الجزايری عليه اشغال گران فرانسوی، وی در کنار استقلال طلبان الجزايری قرار گرفت و مبارزه مسلحانه آنها را عليه حکومت فرانسه تاييد کرد. در همان سال ها وی دفاع از جميله بوهرد مبارز الجزايری را که به اتهام تروريسم و به خاطر بمب گذاری در کافه ای فرانسوی در الجزيره و کشتن غيرنظاميان فرانسوی دستگير و به اعدام محکوم شد، به عهده گرفت. دفاعيات ورژس از جميله او را به يکی ازچهره های برجسته جنبش ضد استعماری تبديل کرد ( جميله يکی از شخصيت های فيلم مشهور نبرد الجزاير ساخته جيلو پونته کوروو است). دفاع ورژس از جميله باعث نجات او و رهايی او از زندان شد. جميله بعد از رهايی از زندان با ورژس ازدواج کرد.
در سال های بين 1970 تا 1978 ورژس از انظار عمومی پنهان شد و با ناپديد شدن او اين شايعه بر سر زبان ها افتاد که او به کامبوج رفته و با پول پوت دوست قديمی و همکلاسی در دانشگاه پاريس همکاری می کند. ورژس در فيلم شرودر هرگونه همکاری با پول پوت را انکار می کند همچنانکه به انکار هرگونه ارتباط پنهان با کارلوس می پردازد.
باربت شرودر به بيننده می گويد که اين فيلم از ديد ورژس داستان زندگی او را بررسی می کند. شرودر بدون قضاوت در باره ورژس به او اجازه می دهد تا در کمال آرامش و خونسردی در مقابل دوربين او بنشيند و در حالی که سيگار می کشد در مونولوگی طولانی پرونده های سياسی مختلفی را که دفاعشان را برعهده داشته مرور کند. او زيرکانه سعی می کند از پاسخ دادن به برخی پرسش های مصاحبه گر طفره رود اما شرودر او را آرام نمی گذارد. با اين حال ورژس تنها مصاحبه شونده فيلم شرودر نيست بلکه او با تعداد زيادی از شاهدان، وکلای سياسی، ژورناليست ها و انقلابيون بازنشسته مثل يوسف سعدی، زهره دريف، مگدلينا کوپ(چريک آلمانی و همسر کارلوس) و هانس يواخيم کلين(انقلابی چپ و از همکاران شبکه کارلوس) نيز گفتگو می کند. يوسف سعدی از رهبران جنبش استقلال طلبانه الجزاير بود که مسئوليت بمب گذاری در محله های فرانسوی در کازبا را به عهده داشت و جيلو پونته کوروو، فيلم نبرد الجزيره را بر اساس خاطرات او ساخت و سعدی در آن فيلم در نقش خودش ظاهر شد. وی در مقابل دوربين شرودر توضيح می دهد که چگونه دختران جوان و زيبا مثل جميله بوهرد و زهره دريف را برای عمليات بمب گذاری استخدام می کرد.
در پايان فيلم او رو به دوربين می گويد من يک وکيل ام و وقتی کسی برای دفاع به من مراجعه می کند يا نبايد پرونده او را قبول کنم يا اگر قبول کردم بايد به بهترين شکل از او دفاع کنم.
در جايی از فيلم از ترور ناموفق شاپور بختيار در اوايل دهه هشتاد و دفاع ورژس از متهمان شرکت در اين ترور يعنی انيس نقاش و دو تروريست لبنانی ديگر سخن به ميان می آيد. بر اساس گفته های کلود مونيگوئت روزنامه نگار و مورخ فرانسوی در اين فيلم، ترور بختيار بر اساس معامله ای بين ايران و دولت فرانسه بر سر بدهی های دولت فرانسه به ايران(مربوط به زمان شاه و در ارتباط با تاسيسات اتمی ايران) صورت گرفت و با آزادی متهمان، اختلافات بين ايران و فرانسه هم به پايان رسيد.
باربت شرودر برای جذاب ساختن اين فيلم مستند و قرار دادن تماشاگر در کانتکست تاريخی سوژه خود، از تصاوير آرشيوی مربوط به عمليات تروريستی کارلوس و ياران او، مصاحبه های قديمی با جميله بوهرد، تصاوير انقلاب ايران و نماهايی از صحنه های مربوط به بمب گذاری جميله در فيلم نبرد الجزاير استفاده می کند. در يکی از صحنه های فيلم گفتگوی کوتاهی با ژان پل سارتر در باره ورژس پخش می شود، مربوط به زمانی که سارتر به همراه ميشل فوکو به زندانی شدن ورژس به جرم دفاع از پرونده های ضد دولتی در فرانسه، به اعتراض وسيعی دست زدند.
شرودر با قرار دادن ورژس در يک کانتکست سياسی و تاريخی، با استفاده از اعترافات او و حرف های همکاران و نزديکان او سعی می کند به روان شناسی شخصيت او پرداخته و اصول اخلاقی غير متعارف او را آشکار کند. او می گويد اگر مجبور باشم که بين دفاع از يک گرگ و دفاع از يک سگ يکی را انتخاب کنم من قطعا دفاع از گرگ را انتخاب می کنم خصوصا اگر آن گرگ يک گرگ زخمی باشد. در مقابل اين سوال پرسش گر که می پرسد آيا اگر می توانستی از هيتلر هم دفاع می کردی می گويد هيتلر که سهل است اگر جرج بوش هم به دادگاه جنايتکاران جنگی فرا خوانده شود از او دفاع می کنم. ورژس حتی تقاضای دفاع از صدام حسين را هم پيشنهاد کرد که از سوی آمريکايی ها رد شد.

۱۳۸۶ آبان ۲۷, یکشنبه

مجازات ، يكسان

اخيراً يكي از كميته هاي سازمان ملل رأي به محكوميت مجازات اعدام داده است كه گر چه اين رأي الزام آور نيست اما گام رو به جلوي بزرگي براي سازمان هاي مخالف مجازات اعدام محسوب ميشود . از جمله مخالفان مهم اين رأي مي توان به كشورهاي هند ، چين ، آمريكا و ايران !!! و ديگر كشورهاي اسلامي اشاره كرد كه به سختي با نظر موافقان اين رأي مخالفت كردند . البته شايان ذكر است كه نظر آنان در مقابل اكثريت 133 كشوري كه عملاً اين حكم را اجرا مي كنند راه به جايي نبرد .
نكته اي در اين باره به ذهن من رسيد و آن اين كه :
حق با كدام طرف است ؟ مخالفان حكم اعدام آن را غير انساني تلقي مي كنند و مغاير با حقوق اوليه ي انسان ها . و در مقابل موافقان ( حكم اعدام ) اين رأي را دخالت در امور داخلي خود تلقي كرده و بر حق كشورها در وضع قوانين حقوقي داخلي خود تأكيد دارند . به هر حال اگر نظر گروه دوم را بپذيريم به تناقضات خواهيم رسيد مثلاً ديگر حتي در مورد سركوب آزادي هاي فردي و اجتماعي كه در اكثر اين كشورها از جمله چين و ايران رخ مي دهد هم حق اعتراض نداريم زيرا دخالت در امور داخلي آن ها تلقي خواهد شد ! و از طرف ديگر قبول سخن طرف نخست نيز چندان به راحتي امكان پذير نيست زيرا مسئله اي اجتماعي و فرهنگي به قدمت تاريخ بشري را نشانه رفته اند كه حتي تعليق اين حكم در كشورهاي خود آن ها در مقابل اين قدمت به عمر كودكي چند روزه شباهت دارد و نمي توان به اين سادگي ها و يا زودي ها دست به اين تغييرات بنيادي زد !
هر چه فكر كردم به نتيجه اي نرسيدم و گمان مي كنم تنها زمان مي تواند اين مسئله را حل كند ، آن هنگام كه تمام جوامع بشري به درك مشتركي از معناي مجازات و جرم دست پيدا كنند تا بتوانند بر سر شدت آن قضاوت يكساني داشته باشند .
من خود نيز هنز مخالف اعدام نيستم و در قلمرويي شخصي و ذهني آن را لازم مي دانم . معتقدم اين حكم كه واقعاً اشد تمام مجازات ها تلقي مي شود بايد به دقت و هر چه بيشتر محدود شود .
متأسفانه كشورهايي مانند چين و ايران كه به وفور از اين حكم استفاده مي كنند غالباً به معضلات اجتماعي ديد ايدئولوژيك و غير واقع بينانه دارند . آن ها در مواجهه با رويدادهايي مثل فساد و قاچاق مواد مخدر به جاي ريشه يابي مسئله با استفاده از اين حكم تنها به پاك كردن صورت مسئله مي پردازند . آينه ي عبرت انگيز تاريخ انقلاب ما بخوبي روشن كرده است كه اعدام قاچاقچيان مواد مخدر در مقياس وسيع نه تنها به ريشه كردن اين معضل كمكي نكرده است بلكه با گذشت كم تر از 3 دهه از اين اقدامات اين معضل به بمبي ساعتي بدل شده است كه هر لحظه بيشتر جامعه را درگير خود مي كند . اما متأسفانه و باز هم متأسفانه شاهديم كه نيروي انتظامي در موج جديد اقدامات اصلاح طلبنه ي خود دوباره به همين رويه باز گشته است ( من مخالف قاطعيت در تأمين امنيت و بي نظمي نيستم ) .اينكه چرا اينگونه شده و حتي استقبال عامه ي مردم از اين اقدامات را شاهديم را حتماً جداگانه بحث مي كنم و باشد براي بعد .
بايد دانست كه در اصلاح پديده هاي اجتماعي تنبيه و مجازات تنها يكي از راه حل هاست كه حتي در آن هم نبايد زياده روي كرد . مهم در تنبيه اثر بخشي آن است و بايد بگونه اي عمل كرد كه هميشه جنبه بازدارنده ي مجازات در وجدان اجتماع حفظ شود . يك راه اين مسئله خرج كردن شدت تنبيه به صورت به جا و شايسته است . اگر در حكم اعدام كه حد نهايي و آخر مجازات هاست زياده روي شود از رنگ آن در ذهن ناخودآگاه اجتماع كاسته مي شود و چه بد مي شود كه اعدام به بالاتر از سياهي تعبير شود . اميدوارم كه ما به عنوان نسل آينده در شيوه ي نگاه خود به پديده هاي اجتماعي رويه اي غير از روال موجود پي بگيريم و ابتدا به دنبال علت باشيم و نه معلول .

۱۳۸۶ آبان ۱۹, شنبه

تبعيض


(توضيح عكس : اتاق انتظار مخصوص سياه پوستان در نواحي برده داري آمريكا)
- در فرهنگ فارسي عميد آمده است : جزء جزء كردن ، جدا كردن برخي را از برخي ديگر ، بعضي را بر بعضي قبول كردن و يا رد كردن ، بعضي را بر بعضي ترجيح دادن .
- در فرهنگ فارسي امروز (دكتر غلامحسين صدري افشار ، نسرين حكمي ، نسترن حكمي) :رفتار يا داوري نابرابر نسبت به بعضي افراد نسبت به بعضي ديگر .
امروز تصميم گرفتم نگراني خودم از مشاهده ي يك سري رفتارها و انديشه هايي رو كه اين روزها داره در جامعه ي ما شيوع پيدا مي كنه با شما در ميان بگذارم . احتمالاً موضوع صحبت من از تيتر بالا و توضيحات كوتاهي كه در موردش دادم به خوبي پيداست پس سعي مي كنم بدون حاشيه صحبتم رو شروع كنم.
همگي مي دونيم كه مفهوم تبعيض در زندگي بشر هميشه وجود داشته و خواهد داشت ! لطف كنيد پيش داوري نكنيد كه خداي ناكرده در دام تبعيض در داوري گرفتار نشويد !!! بله تبعيض لزوماً جنبه هاي منفي ندارد بلكه حتي تبعيض مثبت در بيشتر جوامع حتي جوامع داراي دموكراسي با عمر طولاني نه تنها مذموم و مطرود نيست بلكه حتي مورد حمايت قانون قرار دارد . اين دسته از تبعيض ها بر شايستگي هاي انسان ها بنا شده اند مانند حق بازنشستگي بر اساس سن افراد و يا قرنطينه كردن انسان ها در شرايط خاص و يا حمايت هاي مالي خاص دولت ها از گروه هاي آسيب پذير اجتماعي و اقتصادي و ...
اما روي صحبت من جنبه ي ناپسند و زشت اين پديده است آن جا كه تبعيض انسان ها را از دست يازيدن به حقوق پايه ي خويش محروم مي سازد . فكر مي كنم روشن ترين مثال ها در اين زمينه تبعيض بر اساس رنگ پوست و جنسيت آن ها باشد . مانند به بردگي سياه پوستان در آمريكا و رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي . اين مثال ها به خوبي هدف من رو درباره ي موضوع بحثم روشن مي كند اما خوب خود آن ها به وضوح مد نظر من نيست .
آن چه كه من مي خواهم به بحث در مورد آن بپردازم جنبه هايي از تبعيض است كه تا امروز مغفول مانده و كمتر به آن پرداخته شده است . چرايي اين موضوع به سهل انگاري خود ما و همچنين نيازهاي روز انسان و همچنين تكامل فكري او برمي گردد .
دسته اي از اين تبعيض ها در جامعه ي امروز ما طبق تعريف فرهنگ فارسي امروز در بالا به جنبه ي رفتاري آن برمي گردد ، اين عرصه شامل تبعيض هاي نژادي ، جنسيتي و مذهبي و چندين زمينه ي ديگر مي شود . در زمينه ي جنسيتي هم به گمانم همگي به خوبي مصاديق روشني از آن را سراغ داريم مانند استخدام كارمندان زن توسط بنگاه هاي اقتصادي با حقوقي كمتر از همكاران هم پايه ي مرد خود مي باشد . همين امسال دولت بدون گذراندن هر گونه قانوني از طريق مجلس به صورت خودسرانه اقدام به پذيرش دانشجويان پسر و دختر بر اساس تبعيض جنسيتي كرد . توجه داشته باشيد كه با توجه به نص صريح قانون حاضر اين اقدام در هر صورت تبعيض است سواي تبعات منفي يا مثبت آن زيرا قانون به قبولي دانشجويان بر اساس رتبه ي علمي آن ها صراحت دارد جدا از جنسيت آن ها . شخصاً گمان دارم كه حتي انگيزش هاي فكري چنين اقدامي در دولت حاضر پايه و اساسي تبعيض آميز در نگاه به نوع انسان ها بر اساس جنسيت آنان دارد . جدا از آن محروم كردن اقليت هاي ديني مانند بهائيان ايران از تحصيل از ابتداي انقلاب تا كنون به طور مستمر ادامه داشته است و متأسفانه تابويي است كه كمتر صداي آزادي در ايران جرأت ابراز آن را دارد در حاليكه حتي بنابر قانون اساسي حاضر هم چنين تبعيضي ناروا و فاقد وجاهت است .
اما خوشبختانه گرچه اين گونه از رفتارها در جامعه ي ما هنوز وجود دارد ولي با روشن شدن افكار نسل جديد و آمار بالاي تحصيلات دانشگاهي در جامعه به خصوص در ميان بانوان به نظر مي رسد كه درك عمومي از اين پديده به قدري افزايش داشته است كه با اميدواري به انتظار آينده اي نزديك بنشينيم كه ديگر شاهد چنين مسائلي نباشيم .
اما آن چه كه ترس مرا باعث شد و مي خواستم با شما در ميان بگذارم تبعيض از نوع داوري آن است . داوري و قضاوت پايه اي فكري و ذهني دارد و تنها مي توان از روي آثار و تبعات آن در نحوه ي رفتار فرد و اجتماع به وجود آن پي برد لذا گرچه مي توان آن آثار و پديده ها را به راحتي شناخت اما از آنجا كه اولاً آنها معلول هستند و ثانياً علت در ذهن فرد ناشناخته باقي مي ماند ، نمي توان به راحتي با آن ها برخورد كرد . اين نوع از تبعيض نياز به آموزش و فرهنگ سازي مداوم در تمامي سطوح اجتماع و خواست و اراده ي اجتماعي دارد و طبيعتاً پديده ي فرهنگ سازي به علت ماهيت خاص خود نياز به گذر زمان و انتظار دارد .
اما جرقه ي چنين افكاري از چندي پيش و با سريال هاي ماه رمضان به ذهن من خطور كرد . به احتمال بسيار زياد همگي سريال اغما را كه در ماه مبارك رمضان از تلويزيون پخش مي شد تماشا كرده و يا با داستان آن آشناييد . شيطان در اين سريال دكتر را با مداواي انسان هاي بد به گناه كبيره مي كشاند . دقت كنيد كه مرز انسانيت در اينجا بسيار باريك است ! آيا مداواي انسان ها با توجه به پيشينه ي آن ها مي تواند گناهي كبيره باشد . آيا يك پزشك حق دارد در مداواي بيماران خويش بر اساس جنبه هايي خصوصي از زندگي آن ها كه قضاوت درباره ي آن ها مطلقاً در حيطه ي وظايف وي نيست تخصص خويش را هدايت كند . مگر پزشكان قسم با عهدنامه ي سقراط را اجرا نمي كنند و آيا مگر بزرگان جامعه ي ما من باب مثال حضرت علي با آن كه از سرنوشت كودك يتيمي مثل ابن ملجم مرادي آگاه نبودند ؟! ولي آيا در پرداخت سهم او از بيت المال اهمال ميكرد ؟! امروزه سريالي ديگر با مضمون ماورائي از تلويزيون پخش مي شود به كارگرداني ابراهيم حاتمي كيا كه متأسفانه باز هم به گونه اي با نمود بيشتر به مسئله اي مانند سريال اغما مي پردازد . روح انساني كه دچار مرگ مغزي شده است بر پزشك خود ظاهر مي شود و اصرار دارد كه قلب او را به پسري پولدار پيوند نزنند و به دختري پيوند بزنند كه به زعم وي با ايمان است ! اينجاست كه حق زندگي از انسان ها دريغ مي شود به راحتي تبعيض! گرچه هنوز تا پايان سريال مانده و قضاوت شتابزده است اما صدا و سيماي ايران نشان داده است كه سر آن ندارد امشب كه برآيد ...
چندي قبل جايي خواندم كه در بريتانيا مي خواهند جهت رفع تبعيض جنسيتي حاكم بر زبان ، مقالات دانشگاهي را از اين به بعد به گونه اي بنويسند كه در آن ها تنها از ضمايري يكسان براي زن و مرد استفاده شود و ديگر در اشاره به زن و مرد از ضماير مؤنث و مذكر استفاده نشود تا فقط دلالت بر انسان بودن شخص داشته باشد ، زيرا همين تبعيض در ذهن بشر را موجب بسياري از ديگر ديدگاه هاي تبعيض آميز بين مرد و زن دانسته اند . هيچ دقت كرده ايد كه در زبان فارسي اين اصل رعايت شده است ؟! پس چرا ما در اين زمينه پيشگام نباشيم . و در پايان مي گويم تبعيض مخالف و ضد عدالت .

۱۳۸۶ آبان ۱۳, یکشنبه

انار و دانه اي از بهشت


چند روز قبل كه همرام مامانم داشتم انار مي خوردم.با ديدن حرص و ولع من در خوردن تك تك دانه هاي انار ، مامانم خنديد و گفت :"باباي من قديما هر وقت انار مي خورديم مي گفت مواظب باشين كه يكي از دونه هاي اين انار مال بهشته ! هر كي اونو بخوره ميره بهشت ، و ما هم تمام سعيمون اين بود كه حتي يه دونه ي انار از دستمون در نره! اما بعداً فهميديم كه منظورش اين بوده كه اسراف نشه و دونه ها هدر نرن."
سواي اينكه خانواده ي مادري من از نظر مالي مرفه بودن و احتياجي به اين همه دقت در هدر نرفتن و اسراف حتي يك دونه ي انار نداشتن اما اسراف فوق العاده پديده مذموم و ناپسندي بوده ( چيزي كه الان نيست و نمي خوام اينجا بهش بپردازم كه فقدانش چه آسيب هايي در زندگي امروز ما داره ) چيزي كه نظر منو جلب كرد خود همين حرف بود يعني "دانه ي بهشت" و ارزشي كه بچه هاي اون دوره براش قائل بودن . اينكه توي نظام تربيتي اونا بهشت همون قدر محبوب و شيرين بوده كه لولو يا ديو براي بچه هاي امروزي ترسناك !
مدتيه فكريم كه آيا همون جور كه الان كه من بزرگ شدم و ديگه كلك لولو و ديو و امثالهم براي تحريك من در جلوگيري از چيزي تأثير نداره ، مثل بهشتم در نظر مامان من استحاله پيدا كرده يا نه ؟ آيا مامان من ديگه حاضر دنبال چيزي باشه كه بهشت رو براش به ارمغان بياره !
سواي اينكه مي دونم بالاخره مامان من تفكرات مذهبي معتدل اما نسبتاً محكمي داره اما اينكه روزي متوجه اين حقيقت شده كه هيچ دونه ي اناري انسان رو به بهشت نمي بره چه اثري در ضمير ناخودآگاه اون باقي گذاشته !؟
توجه داشته باشين كه از بين رفتن ارزش مفهوم لولو و ديو و ... چندان صدمه اي محسوب نمي شه زيرا اساساً مفهومي انتزاعي و بدون بار معنايي يا كاربرد خاصي در زندگي امروز يك انسان بزرگسال است اما مفاهيمي از قبيل بهشت و جهنم صرف نظر از موضع شخصي من ودر مورد اجتماع ما نه تنها يك مفهوم انتزاعي محسوب نمي شه بلكه تبعات قبول چنين مفاهيمي تأثيرات بس مهم و عميق بر فلسفه ، جهان بيني و زندگي اجتماعي ، سياسي و ... حداقل جامعه ي ما داره.
راستش من هنوز با وجود مدتي تفكر نتونستم به نتيجه ي قانع كننده اي دراين مورد برسم ولي مطمئنم چنين مسائلي خيلي ساده و زود گذر نيستن و نياز به بازبيني دارن ، زيرا در يك همچين مسائلي ما نياز داريم كه در مورد حوزه ي كاركرد اين مفاهيم به خوبي تأمل كنيم و از التقاط مفاهيم روزمره و سطحي مثل لولو با مفاهيم جدي اي مثل بهشت و جهنم حداقل بپرهيزيم و در وضعيت ايده آل تكليف خودمونو با رابطه ي بين اون ها روشن كنيم !!!