
چه لذتي بهتر از آن كه بخواب فرو روي و رؤياها و آرمان هاي خود را برقباي ديگري ببيني و مسحور و مبهوت با اين خواب خوش سر كني و تمام عقده ها و حقارت ها و ناتواني هاي خويش را به بوته فراموشي سپاري !؟
چه لذتي بهتر از اين كه بتواني خود را متعلق به جمعي بداني و به سادگي هر چه تمام تر احساس تعلق خود و نياز خود را به بودن با ديگران و همراهي و توجه آن ها را با خود داشتن به دست آوري ، آن هم بي هيچ زحمتي !!!
چه لذتي بهتر از آن كه از رنگي خوشت مي آيد و يا از بازي و آن را با طعم شيرين پيروزي به خاطر بسپاري ؟!
چه و چه و چه ...
ما عاشق رنگ قرمزيم ( متأسفانه ادبيات لمپني و كوچه بازاري بر اساس فرض همراهي ديگران با شما استوار است ! ) ! ما از بچگي در تمام نقاشي هامان بيش تر از رنگ قرمز استفاده مي كرديم ! ما يادمان است كه حتي خورشيد هم قرمز بود ! ما به ياد داريم كه هميشه با ديدن رنگ قرمز هيجان زده مي شديم ! ما عاشق دستمال سر قرمز رامبو بوديم ! ما عاشق پرسپوليس شديم زيرا قرمز بود ! ما دليلي به راحتي رنگ قرمز براي دوست شدن و آشنايي با قرمزها و دليلي راحت تر از آن براي درگيري و حقير خواندن آبي ها نداشتيم ! قهرمان هاي ما همان مردان قرمز رنگي بودند كه گرچه پوشالي بودن خيلي هاشان در زندگي روزمره برايمان اظهر من الشمس بود ، اما دوستشان داشتيم ! و ...
امروزه ما همه ي اين ها را مي دانيم اما باز هم عاشق رنگ قرمز و پرسپوليس هستيم و بخاطر آن گل زيباي دقيقه 90 + 6 و بدست آوردن قهرماني ، براي ساختن لحظه اي هر چه با شكوه تر و به ياد ماندني تر پيراهن خود را پاره كرديم و اعتراض همسايه ها به عربده هاي حيواني مان را به جان خريديم .
ما عاشق پرسپوليس هستيم و از آن لذت مي بريم !
چه لذتي بهتر از اين كه بتواني خود را متعلق به جمعي بداني و به سادگي هر چه تمام تر احساس تعلق خود و نياز خود را به بودن با ديگران و همراهي و توجه آن ها را با خود داشتن به دست آوري ، آن هم بي هيچ زحمتي !!!
چه لذتي بهتر از آن كه از رنگي خوشت مي آيد و يا از بازي و آن را با طعم شيرين پيروزي به خاطر بسپاري ؟!
چه و چه و چه ...
ما عاشق رنگ قرمزيم ( متأسفانه ادبيات لمپني و كوچه بازاري بر اساس فرض همراهي ديگران با شما استوار است ! ) ! ما از بچگي در تمام نقاشي هامان بيش تر از رنگ قرمز استفاده مي كرديم ! ما يادمان است كه حتي خورشيد هم قرمز بود ! ما به ياد داريم كه هميشه با ديدن رنگ قرمز هيجان زده مي شديم ! ما عاشق دستمال سر قرمز رامبو بوديم ! ما عاشق پرسپوليس شديم زيرا قرمز بود ! ما دليلي به راحتي رنگ قرمز براي دوست شدن و آشنايي با قرمزها و دليلي راحت تر از آن براي درگيري و حقير خواندن آبي ها نداشتيم ! قهرمان هاي ما همان مردان قرمز رنگي بودند كه گرچه پوشالي بودن خيلي هاشان در زندگي روزمره برايمان اظهر من الشمس بود ، اما دوستشان داشتيم ! و ...
امروزه ما همه ي اين ها را مي دانيم اما باز هم عاشق رنگ قرمز و پرسپوليس هستيم و بخاطر آن گل زيباي دقيقه 90 + 6 و بدست آوردن قهرماني ، براي ساختن لحظه اي هر چه با شكوه تر و به ياد ماندني تر پيراهن خود را پاره كرديم و اعتراض همسايه ها به عربده هاي حيواني مان را به جان خريديم .
ما عاشق پرسپوليس هستيم و از آن لذت مي بريم !